آبگوشت
دیروز بابا مامان رو برد کردان و دیزی خوردن . مامان که می گفت من اصلا آبگوشت دوست ندارم اما تا دیزی رو دید نفسش بند اومد عین نخورده ها تمام غذا رو خورد . جاتون خال چه ترشی هم بود . البته تا به من برسه شب شد اما خوش مزه بود . بعد هم برای مامانیم گل قهر و کاکتوس خرید. شب هم که رفتیم خونه خاله فریبا . جاتون خالی خوش گذشت . ...