کارهای جدید
دختر گلم ، عزیز دل مامان و بابا که اونقدر تو دلمون جا باز کردین که دیگه دلمون نمیخواد جای شما رو به کسی دیگه بدیم . هر روز شیرین تر و با نمک تر میشین .روز به روز هم بیشتر وقت من و پدرتون رو به خودتو اختصاص میدین طوری که دیگه وقت نمیکنم بیام اینجا و از خودتون بنویسم .درپایان نه ماهگیتون شدین7 کیلو با قد 75 سانت و دور سر 44. پایش گفت خیلی خوبه اما من میگم وزنتون کمه .
براتون حلوا و حلیم درست میکنم و آب میوه هم آب هویج و لیمو شیرین و موز و سیب میدم. جدیدا بستنی و خامه هم میدم که خیلی دوست دارین .
یه روز گوشت میریزم تو غذاتون یه روز مرغ .
سوپ میدم . توش برنج هویج و سیب زمینی میریزم . یه روز کدو حلوایی یه روز لوبیا سبز یه روز ماش یه روز عدس
کته میدم منتها مثل حلیم میکنم چون دندون ندارین هنوز . کته رو هم استانبولی میدم . کته عدس میدم. کته شوید میدم که همشونو توش گوشت هم میریزم
میان وعده هم خرما میدم انواع پوره ها رو میدم حریره بادام میدم .
میوه هم موز سیب آب هویج میدم .
مثلا موز رو با یه کم شیر له میکنم میدم .
تو همه ی غذاهاتون هم کره میریزم .امروز هم برات سرلاک گندم و شیر خریدم . اما چند روزی هست که غذا خوب نمیخورین که فکر کنم از دندوناتون باشه .
عاشق دستمال کاغذی هستین . اول خردشون میکنین و بعدمی برین سمت دهان . معنی دست دسی و سر سری رو می فهمین . و وقتی میگم انجام میدین .عاشق ددر هم هستین.و عاشق لپ تاب و هر چیز الکترونیکی مثل موبایل کنترل و تلفن بی سیم . نمیدونم چرا عروسک دوست ندارین .
تو تخت خودتون میخوابید اما چون هنوز شیر خودمو میخورین تو اتاق مامان وبابایی میخوابین.
92/9/30 به روزئولا مبتلا شدین .و روز سختی داشتیم سوزن خوردین و کلی دردتون اومد یه کم ناز هم دارین به خدا قلبم زد بیرون راست میگه الیزابت استون اگه میخواهید قلبتان جایی خارج از بدنتان بتپد بچه دار شوید . قلبم داره از جا درمیاد به خدا . خیلی عذاب کشیدم وقتی یاد گریه هاتون می افتم قلبم میخواد سوراخ بشه . جالبه که خودم هم باهاتون گریه میکردم .
یک هفته ای غذای درست و حسابی نخوردین . اما الان بهترین . اولین بیماری که گرفتین همنام خودتون بودکه با تلاش های پیگیر من و پدرتون و مادر بزرگتون خوب شدین .
در تاریخ 92/9/9به تنهایی نشستین. و الان دیگه راحت دراز میکشین . دمر میشین و خودتون دوباره مینشینین عاشق کتاب خوندن هستین و اگه براتون کتاب نخونم چنان جیغی میزنین و پایی بر زمین میکوبین که نگو . هجا ها رو کامل میگین مثل: دد، بابا ،ماما و وقتی مخالف کاری هستین با اعتراض میگین نه نه نه نه . گاهی بعضی کارهایی رو که بلد بودین یادتون میره اما بعد یه مدت دوباره یادتون میاد . البته فکر کنم طبیعی باشه چو دائم در حال کشف اطراف هستین و ذهنتون خیلی درگیره .
تو رختخواب شبا مثل عقربه ی ساعت میچرخین . کمابیش بای بای میکنین. دس دسی و سر سری میکنین . دستتون رو میذارین رو لباتون و تکون میدین و با با با میگین. ددددد میگین مخصوصا وقتی کسی روسری سرش میکنه . بغل مامان بزرگ و پدرتون رو خیلی دوست دارین حتی بیشتر از من .
هر چی میدم میخورین و هیچی رو رد نمیدین . جیغ های کلفت میکشین و لج میکنین و شکمتون رو میدین بالا . تا وقتی هم که کتاب قصه میخونم ساکت نگاه میکنین و گوش میدین. خیلی خوب آب رو از نی میکشین بالا . خیلی دوست دارم این لحظه رو لباتون خیلی ناز غنچه میشه .
هر چی بگم کم گفتم . هر روز بهتر از دیروز و من و پدرتون خدا رو به خاطراین رحمت الهی که نصیبمون کرده شکر گذاریم .