رزارزا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

شاه نی نی

اولین خرید

دیروز مامان بزرگی و خاله جون بزرگم و مامانی خوجلم رفتن فروشگاه و کلی برای من خرید کردند . مامان برام یک عالمه عروسک پولیشی جورواجور خرید . دیگه کاسه برای غذا پیش بند و پازل و کلی جوراب . خیلی کیف داد . اونقده خوشگلن که نگو . مامان این روزهای بد رو داره میگذرونه . همه میگن ماه دیگه خوب میشی . خدا کنه . بابایی میگه زیاد چیزهای اضافه نخر . اما بابایی مامانم که چیز اضافه نخرید .بوس برای مامانی و بابایی .  ...
1 مهر 1391

درد ودل

پ .ن .مامان : کودک دلبندم وقتی پای به سن گذاشتم از من دوری نکن وقتی پیر شدم نگو مادرم چقدر غر میزند نگو حوصله اش را ندارم . فکر نکن که من قدیمی فکر میکنم وقتی دستانم برای گرفتن چیزی لرزید کمکم کن وقتی از پله نتوانستم بالا روم زیر لب غرولند مکن . کودکم میدانم بیماری های دوران کهنسالی من عصبیت میکند میدانم از دست خواسته های بچه گانه ی من کلافه میشوی اما بدان این روزهای سخت را به خاطر به دنیا آوردن تو تحمل میکنم . این شب بیداری ها و این درد های طاقت فرسایی که جانم را از من میگیرد به عشق تو می پذیرم . این که معده ام سراسر روز به هم ریخته است و دردی که در اندام های کوچکم به هم میپیچد . و پدرت که با نگرانی چشم به من میدوزد و از این که نمیتواند کار...
26 شهريور 1391

آبگوشت

دیروز بابا مامان رو برد کردان و دیزی خوردن . مامان که می گفت من اصلا آبگوشت دوست ندارم اما تا دیزی رو دید نفسش بند اومد عین نخورده ها تمام غذا رو خورد . جاتون خال چه ترشی هم بود . البته تا به من برسه شب شد اما خوش مزه بود . بعد هم برای مامانیم گل قهر و کاکتوس خرید. شب هم که رفتیم خونه خاله فریبا . جاتون خالی خوش گذشت .  ...
23 شهريور 1391

جشن تولد

پ. ن مامان : نی نی گلم دیشب بابات برام تولد گرفت . برام یه کیک کوچیک خرید با یه انگشتر خوشگل تک نگین درشت . خیلی سورپرایزم کرد آخه من 12 مهر تولدمه اما اون به تاریخ 10 شهریور تو شناسنامه ام گرفت . خیلی خوش حالم کرد . پدرت مرد دوست داشتنی و با احساسیه عزیزم . منم این روزا گاهی خوبم گاهی بد . روزهای خوب که به شوق تو می گذره واما روزه ای بد هم به خاطر تو تحمل میکنم . مشکلاتم یه کم زیاد تر شده و دردهام هم بیشتر اما عزیز 2 سانتی من به خاطر سلامتی تو همه ی سختی ها رو میکشم و از خدا میخوام تو رو برام حفظ کنه . سالم باشی دوستت دارم .
11 شهريور 1391

فرهنگ لغات بارداری

خوابیدن: تقلا برای استراحت با چشمان بسته، رویای دیروز، کابوس امروز، چرت‌هایی بین بیداری، پر کردن فاصله چند دقیقه‌ای بین هر بار غلت زدن که خودش نیم ساعت زمان می‌برد. دستشویی: میعادگاه مادرانه، روزی 734 بار دیدار، جایی که قبلا گاهی می‌رفتی و حالا گاهی نمی‌روی، فرار به سمت رهایی، تلاش برای هیچ و پوچ. شکم:   غریبه‌ای از فضا، توپی که یادت نمی‌آید کی قورت داده‌ای، شگفتی هر روز جلوی آینه، عامل جذب گردشگران، جاذبه قوی برای جذب دست‌های دوست و آشنا ترک پوست: نگرانی تمام لحظه‌ها، عامل توسعه صنعت کرم‌سازی و تولید روغن زیتون، کابوسی که روزی رویش را به همه نشان خواهد داد، دیر و ز...
8 شهريور 1391

سونو گرافی 1

امروز مامان با بابا رفتند سونو گرافی . دکتر سونوگراف ساک بارداری و جسم زرد رو دید اما قلبم دیده نشد . دکتر به مامانم گفت شما 6 هفته ات نیست هنوز زود اومدی. مامانی هم جواب رو گرفت و رفت پیش دکترش . خانم دکتر جواب رو دید و گفت قلب نی نی هنوز معلوم نیست احتمالا زود رفتی و باید 2 هفته دیگه بری و براش نسخه نوشت اما از اون طرف هم بهش گفت شاید بارداریت پوچ باشه . مامانیم خیلی غصه خورد و به بابا هم گفت و وقتی با چند تا از دوستاش دردودل کرد دوستاش گفتن که نه وقتی جسم زرد تشکیل میشه قلب هم تشکیل میشه و باید توهفته 7 به بعد بری سونو . مامان یه کم خوش حال شد و وقتی به خونه رفت بابایی هم گفت عزیزم تو حاملگیت پوچ نیست و خیلی هم نی نی داریم . منم خوش ح...
8 شهريور 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شاه نی نی می باشد