رزارزا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

شاه نی نی

دومین سالگرد

   دو سال از با هم بودمان گذشته و من هروز بيش از پيش به اين راز پي ميبرم كه تو خلق شده اي براي من تا زيباترين زندگي را برايم بسازي سالروز ازدواجمان مبارك همسر نازنینم   پ . ن : رزا هم این روز عزیز رو به پدر و مادرش تبریک میگه . ...
21 ارديبهشت 1393

این روزهای تو

رزا کوچولوی ناز ما دیگه کم کم دارین بزرگ میشین خیلی خانم و ناز شدین و هزار ماشاالله هر روز با یادگیری یه چیز تازه ما رو به وجد میارین . دیگه خوب می ایستین و برای برداشتن چند قدم کوچیک در تلاش هستین . از متانت و غرورتون خوشم میاد ، با این که خیلی کوچولو هستین خیلی متین و حساب شده رفتار میکنین . عزیز دل مامان و بابا اونقدر عزیز شدین که یک لحظه من یا بابا طاقت دوریتونو نداریم . الان هر چی میگیم مخصوصا کلمات تک سیلابی رو تکرار میکنید مثل بابا ماما دد جوجو آب زی زی اسم خاله تون و فعل رفت. عاشق حرف زدنتون هستیم . زندگیمون با وجود بودن شما خیلی شیرین تر شده . این روزها منتظریم . منتظر یه اتفاق خوب برای بابا . من و رزا خانم هم براش دعا میکنیم ...
17 ارديبهشت 1393

تولد یک سالگی رزا جون

شیرین ترین لحظه ی زندگی ما لحظه ی تولد رزا جون یک شنبه 11 فروردین سال 1392 ساعت 8:45                تو این روز طلایی،   تو اومدی به دنیا، وجود پاکت اومد،   تو جمع و خلوت ما،   تو تقویما نوشتیم،   تو این روز و تو این ماه...   از آسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا!   تولدت مبارک ماه قشنگ من...   یه کیک خیلی خوش طعم...     با چند تا شمع روشن... یکی به نیت تو ، یکی از طرف من الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم به خاطر وجودت به افتخار بودن... &nbs...
11 فروردين 1393

بدون عنوان

و این هم آخرین عکس سال 92 و عکس ماهگی رزا جونم سوار تابی که بابایی تون برای دندون در آوردنتون خریدن.         اینم عکسهای دیگر ازکادو هایی که برای دندونیتون آورده شد اسامی هدیه دهندگان هم مادربزرگ ها خاله ها و عمه ها بود و صد البته مامان و بابا   اول عکس دندنونتون             ...
5 فروردين 1393

بیماری رزا

اونقدر خرد و داغونم که نگو. خدا رزا رو دوباره بهم داد . نمیدونین چه عذابی کشیدم.از چهار شنبه 14 اسفند این مریضی لعنتی شروع شد. دو تا بیمارستان بستری اش کردیم. رگهای دست بچم خشک شده اینقدر سرم زدن هنوزم بستریه. امشب اومدم خونه.چه خونه اومدنی مریض و داغون . خودم هم ویروس رزا رو گرفتم پدرم در اومده . خودم هم کلی سرم و اینا زدم و آخر مادرم دید نمیتونم بمونم رفت جام بیمارستان . نمیدونین کوچولوم چه عذابی کشید . اونقدر سطح هوشیاریش اومده بود پائین که وقتی رگ گیری کردن هیچ عکس العملی نشون نداد. اصلا سهل انگاری نکردم درعرض سه ساعت تبش شد 39/5 بیمارستان طبی کودکان بردم چون فکر نمیکردم خیلی مهم باشه . اما یه کم که خوب شد پیچوندنمون . اومدیم خونه در عر...
20 اسفند 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شاه نی نی می باشد