رزارزا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

شاه نی نی

باز هم تولد

امروز تولد راست راستی مامانم بود . که خوب مامان بزرگی و خاله بزرگه و خاله کوچیکه براش کادو گرفتن و همینطور همکارای مامانم . بابا جونم هم که قبلا کادوشو گرفته بود . منم از همین جا تو دل مامانی بهش تبریک میگم و امیدوارم که سالهای سال کنار من و بابا جونم باشه .  ...
12 مهر 1391

خداااااااااااااااا

امروز روز بدی برای مامانیم بود . حیوونکی نمی تونه دستشوئی بره. از قرص های ضد تهوعی که دکتر بهش داده . اما مجبوره اگه نخوره که باید بستری شه اونوقت . بابا خیلی دلش براش سوخت .اما خوب بعدش مامان بزرگیم یه راهکار نشون مامانیم داد که بهتر شد . الانم داره انگور میخوره.بابا اصرار میکنه کاهو بخور . یه مقاله هم در مورد همین مشکل براش خوند . خلاصه این مامانم هر کاری از دستش بر می اومده کرده . ...
10 مهر 1391

آزمایشات غربالگری

امروز مامانیم رفت برای آزمایشات غربالگری و آز خون داد . خانمه کلی ازش سوال کرد که چندومین بارداریته و آیا کودک مشکل دار تو خانواده داری که مامان همه رو جواب داد . قراره 18 مهر جواب آز رو بدن . تو سونو نوشته که من 18 فروردین به دنیا میام دقیقا تاریخ تولد خاله کوچولوم . خودمم دوست دارم اون موقع به دنیا بیام . مامانیم یه کم بهتر شده و اوقاش کمتر شده . خدا رو شکر .  ...
8 مهر 1391

سونو غربالگری

امروز مامان صبح زود رفت سونو وقت گرفت . بعد برگشت خونه و با بابا صبحانه نون بربری و خامه خوردن . ساعت 10 و نیم بابا هم راه افتادن سمت سونو گرافی . بابا بیرون اتاق موند و مامانیم رفت تو. دکترتاریخ آخرین پری رو پرسید و کمی مامان و معاینه کرد و گفت همه چیز خوبه . بعد مامان پرسید جنسیتش چیه دکتر هم گفت که معلوم نیست چون هنوز خیلی کوچولوئه اما به پسر می خوره . بعد هم برگه ی سونو رو داد به مامان و اومد بیرون و به بابا نشون داد. بابائیم کیف کرد . و خیلی خوش حال شد . مامانم اشک تو چشمامش جمع شده بود . خیلی دوست دارم مامانی وبابایی . اینم تصویر سونوم.             هفته 12 بارداری ...
6 مهر 1391

معاینه ی آخر ماه سوم

امروز مامان 12 هفته و دو روزشه و برای معاینه وقت دکتر داشت . خانم دکتر فشار و وزنش رو اندازه گیری کرد که خیلی خوب بود . برای من هم آزمایشات و سونو ی غربالگری رو نوشت که قرار شد مامانی فردا بره انجام بده . امسال هم که مامان سر کار نرفت و بابائیم رفته دنبال کارای مرخصیش . به امید خدا تا آخر امسال به دنیا میام. راستی امروز شدیم 12 هفته و 2 روز . راستی نظر مامان و بابا عوض شد قرار شد اگه پسملی شدم اسممو بذارن اهورا و اگه دخملی شدم بذارن ارغوان .   ...
5 مهر 1391

اولین خرید

دیروز مامان بزرگی و خاله جون بزرگم و مامانی خوجلم رفتن فروشگاه و کلی برای من خرید کردند . مامان برام یک عالمه عروسک پولیشی جورواجور خرید . دیگه کاسه برای غذا پیش بند و پازل و کلی جوراب . خیلی کیف داد . اونقده خوشگلن که نگو . مامان این روزهای بد رو داره میگذرونه . همه میگن ماه دیگه خوب میشی . خدا کنه . بابایی میگه زیاد چیزهای اضافه نخر . اما بابایی مامانم که چیز اضافه نخرید .بوس برای مامانی و بابایی .  ...
1 مهر 1391

درد ودل

پ .ن .مامان : کودک دلبندم وقتی پای به سن گذاشتم از من دوری نکن وقتی پیر شدم نگو مادرم چقدر غر میزند نگو حوصله اش را ندارم . فکر نکن که من قدیمی فکر میکنم وقتی دستانم برای گرفتن چیزی لرزید کمکم کن وقتی از پله نتوانستم بالا روم زیر لب غرولند مکن . کودکم میدانم بیماری های دوران کهنسالی من عصبیت میکند میدانم از دست خواسته های بچه گانه ی من کلافه میشوی اما بدان این روزهای سخت را به خاطر به دنیا آوردن تو تحمل میکنم . این شب بیداری ها و این درد های طاقت فرسایی که جانم را از من میگیرد به عشق تو می پذیرم . این که معده ام سراسر روز به هم ریخته است و دردی که در اندام های کوچکم به هم میپیچد . و پدرت که با نگرانی چشم به من میدوزد و از این که نمیتواند کار...
26 شهريور 1391

آبگوشت

دیروز بابا مامان رو برد کردان و دیزی خوردن . مامان که می گفت من اصلا آبگوشت دوست ندارم اما تا دیزی رو دید نفسش بند اومد عین نخورده ها تمام غذا رو خورد . جاتون خال چه ترشی هم بود . البته تا به من برسه شب شد اما خوش مزه بود . بعد هم برای مامانیم گل قهر و کاکتوس خرید. شب هم که رفتیم خونه خاله فریبا . جاتون خالی خوش گذشت .  ...
23 شهريور 1391

جشن تولد

پ. ن مامان : نی نی گلم دیشب بابات برام تولد گرفت . برام یه کیک کوچیک خرید با یه انگشتر خوشگل تک نگین درشت . خیلی سورپرایزم کرد آخه من 12 مهر تولدمه اما اون به تاریخ 10 شهریور تو شناسنامه ام گرفت . خیلی خوش حالم کرد . پدرت مرد دوست داشتنی و با احساسیه عزیزم . منم این روزا گاهی خوبم گاهی بد . روزهای خوب که به شوق تو می گذره واما روزه ای بد هم به خاطر تو تحمل میکنم . مشکلاتم یه کم زیاد تر شده و دردهام هم بیشتر اما عزیز 2 سانتی من به خاطر سلامتی تو همه ی سختی ها رو میکشم و از خدا میخوام تو رو برام حفظ کنه . سالم باشی دوستت دارم .
11 شهريور 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شاه نی نی می باشد