رزارزا، تا این لحظه: 11 سال و 28 روز سن داره

شاه نی نی

راست میگن بهشت زیرپای مادران است .

واقعا موندم از این همه طاقتی که مامانیم داره . شب ها تا صبح عذاب میکشه و خوابش نمیبره و روزها دائم حالت تهوع داره . بابایی هی نازش میکنه و مراقبشه اما فایده نداره . طفلکی همش توی دستشوئیه . دلم براش میسوزه که واسه به دنیا آوردن من این همه عذاب میکشه . خدایا مواظبش باش. ...
8 شهريور 1391

اولین صدای قلب(سونو گرافی 2)

وقتی مامان رو تخت خوابید 5 ثانیه هم نشد که صدای تالاپ تلوپ قلبم اتاق سونوگرافی رو پر کرد . به طوری که حتی مامان هم متوجه نشد این صدای قلبمه  و دکتر دوباره بلند گو رو روشن کرد تا صدای قلبم رو بشنوه .مامان کلی ذوق کرد . قلبم تشکیل شده و محکم داره میزنه مامانی .               هفته 8 بارداری: در طی این هفته چشمهای کودک توسط پوستی که در نهایت تبدیل به پلکهایش خواهد شد پوشیده می شود. چشمها بخوبی قابل رؤیت است ولی ساختمان آنها هنوز کامل نشده است. گوش میانی که مسئول حفظ تعادل و شنوایی است در اواخر این هفته تکامل می یابد. در طی هفت روز بعدی به دنبال اتصال پهلوهای...
6 شهريور 1391

روزها در گذرند .

مامانی من به یمن قرص ها حالش بهتر شده . فردا میخواد برای سلامت فلب من بره سونو . امیدوارم که صدای تلپ تلپش رو بشنوه . این روزها بهتر میگذره .     پ .ن مامان :چنذ روزی خیلی برام سخت میگذشت . حالم بد بود و خیلی حالت تهوع داشتم . الان بهترم دکتر بهم قرص ضد تهوع داده که هر 12 ساعت یکی میخورم . آلو زیاد  میخورم و تمایلم به غذا بهتر شده . امروز برای مدتها برای پدرت ماکارونی پختم . فردا باید برم صدای قلبت رو بشنوم عزیزم .  الان اندازه ی یک لوبیای کوچکی. دوستت دارم نی نی نازم . سالم باشی. ...
5 شهريور 1391

روز های بد

این روزها واسه مامان داره خیلی بد میگذره . از بوی خونه بدش میاد طوری شده که اونقدر بالا میاره بابا میبره میذاره خونه ی مامان بزرگم.اونجا باز حال بهتری داره . دلم براش میسوزه مامان خوبم.حالا کو تا 9 ماه و گذشتن این سختی ها. از خدا میخوام به مامانم صبر و طاقت بده. ...
31 مرداد 1391

امروز هم گذشت

هنوز خبری نشده . مامانی هنوز تنهاست و من هنوز نرفتم تو دلش. بابا ماه دیگه میخواد بره ازمایش اسپرم . مامان که تمام آزمایش هاشو رفته ونتیجه هم خوب بوده . حالا تا بیبینیم کی میشه دیگه . دوستتون دارم مامانی و بابایی. ...
28 مرداد 1391

مامانی حالش بده

امروز مامانی حالش یه کم بد بود و رفت دکتر. خدا کنه که نی نی های بابا تو دل مامانی بمونن. دیشب بابایی براش یه دسته گل کوچیک خرید . یه رز آبی که خودش بود . یه رز قرمز که مامانی بود و یه رز خوچولو و غنچه که من بودم . مامان گفت میخوام خشکش کنم . گذاشت پیش دسته گل عروسیش. حالا ببینیم مامانی کی خوب میشه که منم تو دلش رشد کنم . ...
28 مرداد 1391

مامان و بابا خوش حالند

مامان و بابا خوش حالن که من دارم میام . مامان خیلی رو تغذیه اش کار میکنه و غذاهای مقوی میخوره . امروز یه کم حالت تهوع داشت و دو روزی هم هست که صبح ها حس و حال بلند شدن نداره . فردا قراره با بابا برن سونو تا صدای قلبم رو بشنون . ...
26 مرداد 1391

شاه نی نی

امروز شاه نی نی شروع به کار کرد . دو ماهه که مامانی با بابایی ازدواج کرده و تصمیم گرفتن زودی من یعنی نی نی داشته باشن تا بشن سه نفر یعنی مثلث عشق. هنوز هیچ خبری نیست . یه پسر خوجل می خوان . خودم هم هنوز اونقدر بزرگ نشدم که ببینم چی هستم  .امیدوارم که خدا زودتر منو ببره تو دل مامانی . امشب شبیه که می خواهن واسه درست کردن من اقدام کنن امیدوارم که من یه نی نی ماه و سالم و خوب باشم . خدایا آمین ...
26 تير 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شاه نی نی می باشد