رزارزا، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

شاه نی نی

هفته ی بیستم

  هفته ی بیستم   کودک شما چگونه تغییر می کند؟ وزن كودك شما به 320 گرم رسيده است. طول بدن او نيز از فرق سر تا باسن برابر 16.5 سانتي متر و از فرق سر تا پاشنه پا به صورت كشيده و صاف حدود 25 سانتي متر است. (در بيست هفته اول طول بدن كودك را از سر تا باسن محاسبه مي كنيم. بعد از آن طول بدن او را از سر تا نوك انگشتان پا محاسبه مي كنيم. زيرا در بيست هفته اول پاهاي كودك خميده شده و در مقابل نيم تنه بالايي او قرار گرفته اند و به سختي مي توان طول آنها را اندازه گرفت). يك ماده چرب و سفيد رنگ بنام ورنيكس تمام بدن كودك را مي پوشاند تا از پوست او در مدت طولاني غوطه ور بودن در مايع آمنيوتيك محافظت كند. اين پوشش نرم و ليز حركت كودك در مجراي ...
29 آبان 1391

انتظار روی ماهت

 حرف های مامانی : این روزها مامانت قلنبه تر شده و به قول خانم دکترت گرد شده . کم کم سوزش معده و کمر درد هام هم شروع شده مامانی . شب ها هم که نمیتونم خوب نفس بکشم و سینه ام صدا میده . بابات امروز میگفت کیف میکردم صدای نفس هاتو گوش میدادم که اینطور عمیق خوابیدی. نمیدونی که من و بابات چقدر همو دوست داریم .چهارشنبه باپدرت میریم سونو برای تعیین جنسیتت عزیزم. نمیدونم دخملی یا پسمل؟ امیدوارم هر چی هستی سالم و صالح باشی و برای من و بابائیت خیر و برکت به همراه بیاری. منتظر دیدن روی ماهت هستم عشق کوچولوی من و بابا .
28 آبان 1391

سرما خوردگی در شب تولد بابا

امان از این سرما خوردگی که بی موقع اومد سراغ مامانم . تازه با این که واکسن آنفولانزا زده بود اما بازم مبتلا شد . حالا بابام هم داره میبرتش شمال و به مامان فرصت داده که تا شب با خوردن شلغم و لیمو شیرین و سوپ  خوب شه . اما مگه خوب میشه . بینی که کیپه و بدنشم درد میکنه . به هر حال شب تولد باباست و من خیلی خوش حالم از این که بابایی جونم تولدشه . مامانیم براش یه سوئی شرت خوشمل خریده با یه دسته گل کوچولو و ناز . مامان بزرگ و خاله ایم هم براش کادو گرفتن . بابایی دوستت دارم و این متن رو از اینجا تو دل مامانیم برات میفرستم تا تولدت رو تبریک گفته باشم . ایشالله سال دیگه سه تایی با هم جشن میگیریم .       چه لطی...
18 آبان 1391

آزمایشات غربالگری 2

مامان رفت دکتر وجواب آزمایشات غربالگری دوم رو برد که همه اش خوب بود . مامانی صدای قلبم رو هم شنید و از دکتر خواست تا دفعه ی بعد بابائیم رو بیاره تا صدای قلب منو بشنوه . مامانی چون حالش خیلی بد بود دکتر بهش سرم داد و کلی آمپول های دردناک اما تا دو روز حالش خیلی بد بود. الانم که فشارش پائینه و سر درد های شدید داره . دو هفته دیگه میره سونو برای جنسیت . مامان دیشب برام کلی موسیقی گذاشت و من گوش کردم . مامان موهاشو کوتاه کرد وبابائی خیلی خوشش اومد. ...
10 آبان 1391

حال مامان باز بده

باز چند روزه داره سخت میگذره. مامان به شدت حالش بده . مثل اون روزای اول شده . انگار تازه بارداره و ویار اومده سراغش. سر درد هم داره و خیلی میترسه .همه اش داره استراحت میکنه .  مامان بزرگم میگه داره ماهت عوض میشه اینطوری شدی. خدا کنه . مامانم رفت تو 5 ماه . ...
29 مهر 1391

جواب آزمایش غربالگری

مامان رفت دکتر . همه چیز سالم و خوب بود . تازه دکتر صدای قلب منو هم شنید . مامان خیالش راحت شد دیگه . خدا رو شکر .  حالا باید برای آزمایشات غربالگری سه ماهه ی دوم بره . یک شنبه آزمایشگاه وقت داده.    پ . ن . مامان :  این روزها به یاری خدابا آرامش میگذره . همسری دارم بهتر از برگ درخت . زندگی با اون دنیامو شاد کرده . هرگز فکر نمیکردم اینقدر لطیف و مهربون باشه .اما اون خیلی منعطف و دوست داشتنی و مودبه . خوش حالم که از اون نی نی دار شدم . شبها وقتی از کار خسته بر میگردم با هم دورانی داریم . از انار دون کردنا گرفته و بوی گلپر تا چای ترش و تخمه ی آفتابگردون.اون سودوکو حل میکنه منم گل سر درست میکنم. با هم خرم سلطان رو می...
29 مهر 1391

جواب غربالگری

مامانی امروز جواب غربالگری رو گرفت و خوند. low risk  زده اما مامانیم گریه کرد و بابا هم کلی بهش خندید . رفت دکتر اما دکترش نبود تا یک شنبه باید صبر کنیم تا ببینیم چی میشه . این روزا بابایی خیلی عاشقانه با مامان رفتار میکنه . خدا رو شکر بابایی خیلی مامانیمو دوست داره .   فرق اينجا با انجا ! داشتم با خودم فكر مي كردم سواي مباحث فيزيو لوژيك اگر قرار بود ما جنين ها به جاي رحم مادر در جايي از بدن پدر ها زندگي مي كرديم چه اتفاقي مي افتاد : *احتمالا در همان هفته ي اول حوصله شان سر مي رفت و سزارين مي كردند *كشوي ميزشان را از طريق هل دادن با شكمشان مي بستند *اگر ويار مي كردند باعث بوجود امدن قحطي مي شوند *ب...
19 مهر 1391

بعد از این چند روز تعطیلی سرور

این سرور نی نی بلاگ هم که اونقدر این چند روز اذیت میکنه تمام خاطرات این چند روزمون باد کرده رو دستمون . جز این که مامان باز دکتر رفت و دکتر کلی قرص های جور واجور بهش داد خبری نبود مامان دوست داره اگه من پسر شدم اسممو بذاره کوروش یا داریوش و اگه دخملی شدم بذاره محشر . دیگه دیگه . از بابایی مهربونم بگم که خیلی با مامانم رفتارای خوبی داره و دیگه که منتظریم جنسیت معلوم شه تا مامان و مامان بزرگیم برن برام خرید سیسمونی. ...
19 مهر 1391

لباس

امروز مامانیم رفت برای خودش یه شلوار بارداری خرید . دیگه لباساش اندازه اش نمیشه . آخه شکمش یه کمی بزرگ تر شده و هیچ کدوم شلوار های قدیمی اندازه اش نمیشه . برای ترک شکم هم از کرم پرایم استفاده میکنه که دکتر بهش پیشنهاد داد.امروز مامانی با گوشی پزشکی مامان بزرگم خیلی دنبال صدای قلبم گشت . مامان اعتقاد داشت که یه موقع ها صداشو میشنوه اما خوب چون خیلی تکون میخوردم نمیشد کامل شنید . مامانم به بابام میگه از این هفته دیگه باید براش قصه بخونم و براش موسیقی بذارم. من هم منتظر قصه هاشون هستم . ...
17 مهر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شاه نی نی می باشد