کولیک
رزای عزیزم گل نازم دیشب دلم از گریه هات ریش شد . تو که اونقدر آروم و نازی گاهی از گریه کردن خسته و ناله میزدی. کولیکت ساعت 8 اومده بود سراغت و من و بابائیت هر کاری برات کردیم که اروم بشی اما فایده نداشت و دلت حسابی درد میکرد بغلت کردیم دمر گرفتیمت نافت رو بر خلاف ساعت ماساژ دادیم حوله گرم کردی اما همچنان گریه میکردی تا جائی که حتی پوشکت رو هم باز کردیم 5 دقیقه اروم بودی بازی کردی ، اشکات از گوشه ی چشمات می اومد پائین و جیگرمونو در میاورد ، بالاخره اونقدر اشک ریختی که به پدرت گفتم ببریمت بیرون و ما هم کلی کار داشتیم اما همه چیزو رها کردیم و سوار ماشین شدیم اومدیم بیرون . اروم شدی و چراغ های خیابون رو نگاه میکردی اما بازم درد اومد سراغتتا این که به بابائیت گفتم دم یه داروخانه نگه دار تا برات گریپ میکسچر بخرم . خوشبختانه تو ماشین یه قاشق کوچولو هم داشتیم . دادم شربت رو خوردی و سریع دردت کم شد و خوابت برد . نفس راحتی کشیدیم و باز یه ورده تو خیابونا چرخ زدیم . کلی با پدرت خندیدیم طوری خوابیده بودی مثل اصحاب کهف که انگار نه انگار که 5 دقیقه پیشش جیغت میرفت آسمون. ناز گل کوچولوی ما ، ما عاشقتیم .
این عکس مواقعی هست که درد داری و روی دست بابائیت لالا میکنی
اینجا هم رو مبل نشوندمت و ازت عکس گرفتم خیلی وروجکی انگار میدونی اگه تکون بخوری می افتی