من هستم
وای وقتی دکتر به مامانیم گفت تو هفته ی ششم هستی پاش چسبید به زمین . اصلا فکرشو نمیکرد که تو اولین اقدام من بیام تو دلش . شب به بابایی گفت و آز رو نشون دادو با بابا کلی در مورد این دوران و من صحبت شد . من الان اندازه ی یه عدس شدم و مامانی خوجلم همه اش دلش و پاهاش درد میکنه . امروز بابا رفته بود دنبال یه کار اداری وقتی مامانی بهش زنگ زد و بابایی حال منو پرسید انقده ذوق کردم . بابا پرسید بچه چطوره و مامانی هم گفت مثل غول فقط میخوره . آخه میخوام رشد کنم دیگه . دوستتون دارم مامانی و بابایی خوجلم. پ . ن مامان : من توهفته ی 4 بود که فهمیدم . مسافرت بانه بودم و توی تخمدونام یه درد نبض مانندی می پیچید احساس میکردم دارم پری میشم وق...